ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حسن
حسن
54 ساله از تنکابن
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل سعید
سعید
40 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل ايمان
ايمان
38 ساله از شیروان
تصویر پروفایل سامان
سامان
38 ساله از کرج
تصویر پروفایل پدرام
پدرام
40 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل جانان
جانان
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل سید حسین
سید حسین
55 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مژده
مژده
33 ساله از رشت
تصویر پروفایل فرناز
فرناز
40 ساله از ری

ورود به کانال همسریابی شیدایی

کانال تلگرامی همسریابی شیدایی و مامان دوختم. دانلود کانال همسریابی شیدایی کمی اونورتر از من تشکش رو پهن کرده بود و به محض اینکه سرش به روی بالش رسید

ورود به کانال همسریابی شیدایی - همسریابی


تصویر ورود به کانال همسریابی شیدایی

بزاری به حساب غرورش. با اینکه خود کانال همسریابی شیدایی میدونم چرا این حرفها رو زد. اما. .. چرا دوباره سکوت کرد؟ چرا من احمق فکر کردم میخواد حرف دیگه ای بزنه؟ چرا دوباره به کانال همسریابی شیدایی در اراک اجازه خودنمایی دادم. چرا به ذهن من نرسید که میخواد از پری دفاع کنه؟ باید حدسش رو میزدم. اما. .. واقعاً دل من دریا نبود؟ نه نبود. کانال همسریابی شیدایی هم فهمیده بود که من ادمی به شدت کینه ای هستم. اما نمیدونم چرا کانال همسریابی شیدایی در تلگرام اینطور نیستم. نمیدونم که چرا امشب زیاد ازش نرنجیدم. امشب با خروجم از سالن پر از کانال همسریابی شیدایی در اراک همه چیز، رو فراموشکردم. جز یک چیز. حسی جدید و ناشناخته. نه نه. شناخته شده است. باورش برام سخته. ای کاش میتونستم ازت بپرسم. ای کاش اونقدر کانال همسریابی شیدایی داشتم که ازت بپرسم سروش چرا تو رو دوست دارم. ... -پاییز ازش بگذر. به خاطر من. .. چرا باید به خاطر تو بگذرم؟مگه تو کی هستی؟ لبخندش من رو از دنیای تفکر جدا کرد. -نمیدونم چرا اما حس میکنم به خاطر من میتونی ببخشیش. ..

انال همسریابی شیدایی در اراک دوباره مثل احمق ها فکرهام رو بلند بلند کرده بودم

کانال همسریابی شیدایی در اراک دوباره مثل احمق ها فکرهام رو بلند بلند کرده بودم. اگر تو نمیگفتی هم میبخشیدمش. نه به خاطر تو نه به خاطر کسی دیگه. به خاطر اینکه اهمیتی نداشت. دیگه اهمیتی نداره. ... -میبخشیش؟ -چرا اینقدر برات اهمیت داره که من ببخشمش؟ قدمی به عقب برداشت و در حالی که دستش رو بین موهاش میکشید گفت: -نمیدونم. نمیدونم. .. کانال همسریابی شیدایی در تلگرام رو چرخوندم و در حالی که جوشش حسادت رو در تک تک یاخته های بدنم حس میکردم زیر لب خداحافظی کردم و به سمت خونه به راه افتادم. ای کاش نسبت به من هم اینقدر تعصب داشتی سروش. .. آه سروش عزیزم. .. شب که روی تشکم دراز کشیدم و از پنجره اتاق به بیرون خیره شدم. آسمون این بار برخالف شبهای دیگه آروم و بی صدا بود. نه غرشی. نه ابری. درست برخالف پاییزبودنش. پاییز. .. کانال همسریابی شیدایی در اراک که چقدر این فصل رو دوست داشتم. من. نگاهم روی ستاره هایی که چشمک میزدند ثابت مونده بود. ای کاش میتونستم برم بیرون و از بلندی به این منظره نگاه کنم. ببینم امشب چم شده؟ چرا اینقدر رویایی شدم؟چی بر من گذشته؟ این منم؟ همون پاییزبی احساس؟ همونی که بنفشه همیشه میگه خشک و قلبی از یخ داری؟ نه نه این من نیستم.

کانال تلگرام همسریابی شیدایی پاییز تازه متولد شده است. کجایی بنفشه که ببینی همون ملکه برفید با قلب یخ زده درونش پر از شکوفه های عشق. کجایی که ببینی سرشار از احساساتم و بدنم از حرارت کانال همسریابی شیدایی عشق در شرف سوختن و گر گرفته. آه بنفشه. ای کاش بودی تا سر به روی شونه ات میزاشتم و میگفتم که چطور نفهمیدم دل در گرو کانال تلگرامی همسریابی شیدایی دادم که هیچ حسی به من نداره. ای کاش بودی و بهت میگفتم که این پاییز سرد و بی احساس حس میکنه از وقتی سروش رو دیده دوستش داره. کانال همسریابی شیدایی در تلگرام حس میکنم که چرا هر وقت اون رو با پری میدیدم حرص میخوردم و بیخود و بیجهت به زمان و زمین ناسزا میگفتم.

دانلود کانال همسریابی شیدایی منم. این همون پاییزی که دلش پر از احساسه

آره بنفشه دانلود کانال همسریابی شیدایی منم. این همون پاییزی که دلش پر از احساسه. قلبش. نگاهش. دستاش. همه و همه سروش رو فریاد میزنه. روی تشک نمیخیز شدم و چشم به در ورودی دوختم. برخالف خسته بودنم چشمم پذیرای خواب نبود. نگاهم رو از در گرفتم و به کانال تلگرامی همسریابی شیدایی و مامان دوختم. دانلود کانال همسریابی شیدایی کمی اونورتر از من تشکش رو پهن کرده بود و به محض اینکه سرش به روی بالش رسید به خواب رفت. خوش به حالت که اینقدر آروم هستی بهار. مامان هم صدای خر و پفش بلند شده بود. تفلکی این کانال تلگرام همسریابی شیدایی خیلی خسته میشد. دست از نگاه کردن گرفتم و از جام بلند شدم. بی سر و صدا در رو باز کردم و از خونه خارج شدم. باد پاییزی تنم رو محاصره کرد. شالی رو که از روی چوب لباسی جلوی در برداشته بودم، به روی شونه هام انداختم و سعی کردم به کانال رسمی همسریابی شیدایی فکر کنم که وجودم شراره اتیشه.

مطالب مشابه