ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ايمان
ايمان
38 ساله از شیروان
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل مژده
مژده
33 ساله از رشت
تصویر پروفایل فرناز
فرناز
40 ساله از ری
تصویر پروفایل سامان
سامان
38 ساله از کرج
تصویر پروفایل حسن
حسن
54 ساله از تنکابن
تصویر پروفایل سید حسین
سید حسین
55 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سعید
سعید
35 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج

لینک ثبت نام در سایت دوهمدم

ثبت نام در سایت دوهمدم گفته بود که قراره توی ثبت نام در سایت دوهمراز یکی از دوستاش بمونیم. کلید ثبت نام سایت دوهمدم خودشون دست باباش بود

لینک ثبت نام در سایت دوهمدم - دوهمدم


تصویر لینک ثبت نام در سایت دوهمدم

و آهنگ مالیمی فضای ماشین رو پر کرد. نگاهی بهم انداخت و گفت: -همیشه موقع سفر اینقدر ساکتی؟! -حرفی برای گفتن پیدا نمیکنم. -از اینکه االن در کنار منی چه حسی داری ؟ بذار بگم، حس یه ثبت نام در سایت دوهمدم خوشبخت که در کنار همسر خوشتیپش میره سفر! -خیلی خودت رو تحویل میگیری؛ ثبت نام سایت دوهمدم هم همچین حسی ندارم. -یعنی خوشحال نیستی که پیش منی؟! -چرا خوشحال بودن رو که خوشحالم؛ اما اون حسی که تو گفتی رو ندارم. -اهوم! -اجازه هست من یکم بخوابم؟! -بخواب عزیزم. سرم رو روی صندلی گذاشتم و به خواب رفتم. با تکونهای ماشین از خواب بیدارشدم و به ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم نگاه کردم. -به به! چه ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم خوبی نصیبم شده، خوب خوابیدی نفسم؟ -آره. ببخشید که همسفر خوبی برات نیستم. -شوخی کردم عزیزم، همین که کنارمی برام خیلی ارزش داره.

ثبت نام در سایت دوهمدم همینطور که میگی باشه، چهقدر مونده برسیم؟ -نزدیکیم. یه ده دقیقهی دیگه میرسیم. -باشه. به بیرون نگاه کردم. درختای سر به فلک کشیده توی این سرما هم سرزندگی و شادابی خودشون رو حفظ کرده بودند. هوا گرگ و میش بود و رو به تاریکی میرفت.

ثبت نام در سایت دوهمراز یکی از دوستاش بمونیم.

ثبت نام در سایت دوهمدم گفته بود که قراره توی ثبت نام در سایت دوهمراز یکی از دوستاش بمونیم. کلید ثبت نام سایت دوهمدم خودشون دست باباش بود و متاسفانه نیاورده بودش جلوی در مشکی رنگ بزرگی نگه داشت و بوق زد. یه پسر جوون و خوش هیکل در و باز کرد و با سرش بهمون سالم داد. از ثبت نام سایت دوهمدم پیاده شدم و به اطرافم نگاهی انداختم؛ چون شب شده بود چراغای حیاط رو روشن کرده بودند.

زیر نور چراغ کمی از حیاط دیده میشد و نشون میداد که خیلی باصفا و دلبازه! آرشام با فشاری که به دستم آورد متوجهم کرد که باید بریم داخل. با هم وارد خونه شدیم و روی مبلهای راحتی نشستیم. پسر که اسمش علیرضا بود خودش رو دوست ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم معرفی کرد و رفت تا برامون شام حاضر کنه. -ثبت نام سایت دوهمدم باال دوتا اتاق خواب داره. هر کدوم رو خواستی انتخاب کن، علیرضا اینجا نمیمونه و میره خونه خودشون. -باشه. دوتایی با هم شام خوردیم و ثبت نام در سایت دوهمدم جدید بعد شب بخیر گفتن رفت خونهی خودشون. وارد اتاق اولی شدم. رنگش ترکیبی از توسی و سرمهای بود. ساکم رو روی تخت گذاشتم و لباس راحتیام رو بیرون آوردم. بعد از تعویض لباسام به حدی خوابم میاومد که سرم رو نذاشته روی بالشت بیهوش شدم. ثبت نام در سایت دوهمدم ترالن رفت اتاق اولی و منم اتاق دومی رو انتخاب کردم.

لباسم رو با یه تیشرت و شلوار گرمکنی عوض کردم. هوای داخل خونه گرم و ثبت نام در سایت دوهمراز بود. در رو باز کردم و به سمت اتاق ترالن حرکت کردم. به آرومی در اتاقش رو باز کردم و به داخل سرک کشیدم؛ مثل دختر بچههای معصوم روی تخت خوابیده بود. همین معصومیتش بود که من رو عاشق خودش کرد. باورم نمیشد که برای بار دوم بتونم عاشق بشم؛ اما شدم!

ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم مالک تموم قلب و احساسمه!

این دختری که اینجا خوابیده، ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم مالک تموم قلب و احساسمه! ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم که دیگه فکر و خیال ویدا توی سرم نمیاد.

چهقدر ترسیدم وقتی که احسان ازش خواستگاری کرد. گفتم دیگه ترالن رو هم از دست میدم و دیوونه میشم، اما این دفعه شانس باهام یار بود و کسی که عاشقش شده بودم رو تونستم مال خودم بکنم. سمت تختش رفتم و به آرومی روش نشستم. دستم رو طرف موهاش بردم و لمسشون کردم. موهاش خیلی نرم و لطیف بود و نوازشش حس خوبی بهم میداد. تکون کوچیکی خورد که سریع دستم رو از روی موهاش برداشتم و از روی تخت بلند شدم. خم شدم و ب وسه نرمی روی پیشونیش زدم. -زندگیمی دختر، شدی دلیل نفس کشیدنم! از اتاقش خارج شدم و به سمت اتاق خودم رفتم. گوشیم داشت خودش رو میکشت. برش داشتم و دکمه ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم رو زدم. صدای مامانم توی گوشم پیچید: -الو...ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم. -سالم مامانم، ثبت نام در سایت دوهمدم جدید؟ خوبی؟! -سالم پسرم. خوبم مادر تو خوبی؟! -آره؛ بابا و آیال چهطورن؟ -همه خوبن!

مطالب مشابه