بهار با لبخند گفت: -نه بابا این طوبي همسر يابي چیه. ما همش پیش همیم بعداً حرف میزینم شما کاری دارید؟ سروش سر تکون داد و با لبخندی جذاب که تیپ مجلسی اش رو تکمیل می کرد گفت: -سايت طوبي همسريابي من وظیفه خودم دونستم که بیام ازتون تشکر کنم. من میدونم که امشب خیلی زحمت کشیدید و این برای من یک دنیا ارش داره. در هر صورت دلم میخواد از همسريابي طوبي نسخه قديمي لذت ببرید و اینجا واینسید. با حرص گفتم: -ممنون همون جشن خودتون لذت بردیم کافی بود. میترسم اینجا هم دکترهای مجلستون رو به طوبي همسر يابي بندازیم.. . با صدای بلندی زد زیر خنده. سايت طوبي همسريابي با تعجب نگاهم کرد و بعد در حالی که لبخند میزد گفت: -پاییز.چی میگی؟
رو ترش کردم و گفتم: -دورغ میگم مگه؟ با اون فامیلهای عتیقه اش.. .. قسمت آخر حرفم رو آهسته گفتم و لبخندی آمیخته با شیطنت به لب آوردم و نگاهم رو ثابت به صورت سروش دوختم. چقدر درحین خنده صورتش جذابتر به نظر می رسید. با حماقت لبم رو گاز گرفتم که گفت: -پاییز هنوز فراموش نکردم که چطور به اقوام من توهین کردی.. . با جهشی از روی صندلی پریدم و نزدیکش شدم.
همسريابي طوبي نسخه قديمي گرفت
تنها چند قدم از فاصله داشتم که با لحن پوزش طلبانه ای دستهاش رو همسريابي طوبي نسخه قديمي گرفت و گفت: -طوبي همسر يابي 24 ببخشد پاییز خانم بیا و کوتاه بیا.. . با اینکه خنده ام گرفته بود لبم رو به دندون گرفتم و نزدیکتر شدم. به قدری که نفس گرمش روی صورت سردم مینشست. با حرصی که از خودم بعید میدونستم و صدایی همسريابي طوبي نسخه قديمي که اون لحظه باز هم از من بعید بود گفتم: -چه سايت طوبي همسر يابي کردم؟ انتظار داشتی بیام اونجا و مثل دلقکها برای پسرهای فامیلتون که هر کدوم با چشمهای وقیحشون آدم رو درسته قورت میدن ادا در بیرم؟ دلت میخواست برم وسط مثل رقاصکها واسشون برقصم تا سرگرم بشن؟ با بغض سرم رو پایین انداختم و گفتم: -نه سروش خان من نیستم چون دیگران. بازیچه بازیگران. من گرچه خانواده پولداری ندارم.. . سرم رو بلند کردم و با افتخار گفتم: -طوبي همسر يابي با شرفی دارم که یادم دادند نباید خودم رو مزحکه دست امثال اون هوتن احمق بکنم.. .
به اینجای حرفم که رسید ناخواسته اشکم جاری شد. سروش با چشمایی که حالتش رو تا به اون روز ندیده بودم تنها در سکوت نگاهم می کرد. بعد از اینکه اشکهای روان روی صورتم رو دید دستش رو دراز کرد و من قدمی به عقب برداشتم. به دستش که توی هوا معلق مونده بود نگاه کرد و بعد عصبی دستی به داخل موهاش کشید و سریع از آشپزخونه خارج شد.. . سايت طوبي همسريابي که روی شونه بهار رسید دیگه بی خیال از زمان و مکان دلتنگی هایی که همه سر باز کرده بودند رو اشک ریختم. نبودن بابا، مستخدم بودنمون توی خونه ارغوان. توهینهایی که توسط بچه های پولدار میشدم. حماقت خودم برای اومدنم به این مهمونی کذایی و در آخر ازدواج بهار. حاال بغضم شکسته شده بود
سايت همسريابي طوبي 24 برای آروم کردنم نمیکرد
همسريابي طوبي 24 هم سايت همسريابي طوبي 24 برای آروم کردنم نمیکرد. صدای موزیک گرچه شاد بود روحم و احساسم رو خدشه دار کرده بود. موزیک می کوبید و میخوند و قلب من هم خودش رو دیونه وار به سینه ام می کوبید و چشمام اشک میریخت. ریتم تند همسريابي طوبي نسخه قديمي که آروم شده بود خبر از پایان موزیک میداد و آه های آهسته من خبر از آرامشم میداد. سر بلند کردم و به آینه توی دستم نگاه کردم. چشمام قرمز شده بود. با بغض به صورتم نگاه کردم و زیر لب زمزمه کردم: چهره سايت همسريابي طوبي 24 به چه کارم آید امشب؟ فیروزه خانم وارد آشپزخونه شد و با محبت رو به من و طوبي همسر يابي گفت: -وای بچه ها خیلی زحمت کشیدید. به خدا شرمنده شدم. همه چیز عالی و طوبي همسر يابي بود. خیلی لطف کردید.. . از اینکه همه آدمها چهره شون رو پشت نقاب پنهون میکردند متنفر شدم. مطمئن بودم که فیروزه خانم هم مثل پری دوست نداره سر به تن ما باشه. حاال نگاه کن روزهای دیگه سايت طوبي همسريابي جواب سالممون رو به زور می داد