ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل غلام
غلام
40 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل رضا
رضا
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
36 ساله از کرج
تصویر پروفایل نازی
نازی
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
43 ساله از ساوجبلاغ
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
26 ساله از اصفهان

صیغه یاب موقت هلو ایرانی

زیر نور چراغ کمی از حیاط دیده میشد و نشون میداد که خیلی باصفا و دلبازه! صیغه یاب موقت هلو تلگرام با فشاری که به دستم آورد متوجهم کرد که باید بریم داخل.

صیغه یاب موقت هلو ایرانی - صیغه یاب


تصویر صیغه یاب موقت هلو ایرانی

-اهوم! -اجازه هست من یکم بخوابم؟! -بخواب عزیزم. سرم رو روی صندلی گذاشتم و به خواب رفتم. با تکونهای ماشین از خواب بیدارشدم و به صیغه یاب موقت هلو نگاه کردم. -به به! چه همسفر خوبی نصیبم شده، خوب خوابیدی نفسم؟ -آره. ببخشید که همسفر خوبی برات نیستم. -شوخی کردم همسریابی هلو با عکس دختر همین که کنارمی برام خیلی ارزش داره. - همینطور که میگی باشه، چهقدر مونده برسیم؟

همسریابی هلو تلگرام. یه ده دقیقهی دیگه میرسیم. -باشه. به بیرون نگاه کردم. درختای سر به فلک کشیده توی این سرما هم سرزندگی و شادابی خودشون رو حفظ کرده بودند. هوا گرگ و میش بود و رو به تاریکی میرفت. آرشام گفته بود که قراره توی ویالی یکی از صیغه یاب موقت هلو بمونیم. کلید ویالی خودشون دست باباش بود و متاسفانه نیاورده بودش جلوی در مشکی رنگ بزرگی نگه داشت و بوق زد.

سایت ازدواج موقت رایگان و خوش هیکل در و باز کرد

یه سایت ازدواج موقت رایگان و خوش هیکل در و باز کرد و با سرش بهمون سالم داد. از ماشین پیاده شدم و به اطرافم نگاهی انداختم؛ چون شب شده بود چراغای حیاط رو روشن کرده بودند. زیر نور چراغ کمی از حیاط دیده میشد و نشون میداد که خیلی باصفا و دلبازه! صیغه یاب موقت هلو با فشاری که به دستم آورد متوجهم کرد که باید بریم داخل.

با هم وارد خونه شدیم و روی مبلهای راحتی نشستیم. پسر که اسمش صیغه یاب موقت هلو بود خودش رو دوست آرشام معرفی کرد و رفت تا برامون شام حاضر کنه. -طبقهی باال دوتا اتاق خواب داره. هر کدوم رو خواستی انتخاب کن، علیرضا اینجا نمیمونه و میره خونه خودشون. -باشه. دوتایی با هم شام خوردیم و سایت ازدواج موقت رایگان بعد شب بخیر گفتن رفت خونهی خودشون. وارد اتاق اولی شدم. رنگش ترکیبی از توسی و سرمهای بود. ساکم رو روی تخت گذاشتم و لباس راحتیام رو بیرون آوردم. بعد از تعویض لباسام به حدی خوابم میاومد که سرم رو نذاشته روی بالشت بیهوش شدم.

همسریابی هلو با عکس دختر رفت اتاق اولی و منم اتاق دومی رو انتخاب کردم

همسریابی هلو با عکس دختر رفت اتاق اولی و منم اتاق دومی رو انتخاب کردم. لباسم رو با یه تیشرت و شلوار گرمکنی عوض کردم.

هوای داخل خونه گرم و مالیم بود. در رو باز کردم و به سمت اتاق ترالن حرکت کردم. به آرومی در اتاقش رو باز کردم و به داخل سرک کشیدم؛ مثل دختر سایت ازدواج موقت رایگان روی تخت خوابیده بود. همین معصومیتش بود که من رو عاشق خودش کرد. باورم نمیشد که برای بار دوم بتونم عاشق بشم؛ اما شدم! این دختری که اینجا خوابیده، همسریابی هلو با عکس دختر همسریابی هلو تلگرام تموم قلب و احساسمه! جوری که دیگه فکر و خیال ویدا توی سرم نمیاد. چهقدر ترسیدم وقتی که احسان ازش خواستگاری کرد. گفتم دیگه ترالن رو هم از دست میدم و دیوونه میشم، اما این دفعه شانس باهام یار بود و کسی که عاشقش شده بودم رو تونستم مال خودم بکنم. سمت تختش رفتم و به آرومی روش نشستم.

دستم رو طرف موهاش بردم و لمسشون کردم. موهاش خیلی نرم و لطیف بود و صیغه یاب موقت هلو حس خوبی بهم میداد. سایت ازدواج موقت رایگان کوچیکی خورد که سریع دستم رو از روی موهاش برداشتم و از روی تخت بلند شدم. خم شدم و ب وسه نرمی روی پیشونیش زدم. -زندگیمی دختر، شدی دلیل نفس کشیدنم! از اتاقش خارج شدم و به سمت اتاق خودم رفتم. گوشیم داشت خودش رو میکشت. برش داشتم و دکمه اتصال رو زدم. صدای مامانم توی گوشم پیچید: -الو...آرشام. -سالم مامانم، صیغه یاب موقت هلو؟ خوبی؟! -سالم پسرم. خوبم مادر تو خوبی؟! -آره؛ بابا و همسریابی هلو تلگرام چهطورن؟ -همه خوبن! شنیدم داری بیخبر از ما داماد میشی!

مطالب مشابه