ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل اکبر
اکبر
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل نیما
نیما
39 ساله از خارج از کشور
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل مهشاد
مهشاد
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل علی
علی
49 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل میلاد
میلاد
34 ساله از اهواز
تصویر پروفایل نازی
نازی
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل میترا
میترا
42 ساله از مشهد
تصویر پروفایل طاها
طاها
40 ساله از ارومیه

سایت همسریابی تور رایگان

سایت همسریابی تور گریه می کردم به خاطر تنهایی هایم بعد از اون.. . سایت همسریابی توران سرم رو بلند کرد و بعد از اینکه یک دل سیر هر دو در چشمای هم نگاه کردیم

سایت همسریابی تور رایگان - سایت همسریابی


تصویر سایت همسریابی تور رایگان

از اینکه دیگه.. .. یعنی من بدون سایت همسریابی تور زنده می موندم؟ بعد از رفتن بابا همه امیدم به سایت همسریابی توران و مامان بود. مامان که امروز رو به من و بهار گفت که مادر کامیار تماس گرفته و خواسته که برای خواستگاری بیان هر دومون اشک ریختیم. مامان از خوشحالی و من از فکر رفتن بهار و دلتنگی.. . اما بهار بود که باز هم با شوخی ها و شیطنتهاش ما رو آروم کرد. مامان سجده شکر به جا اورد و من با نگرانی پرسیدم: -سایت همسریابی تور کامیار میدونه که ما.. .. ما؟ اما سایت همسریابی توران با لبخندی همیشگی گفت: -پاییز جونم من که بهت گفته بودم همه چیز پول نیست. آره کامیار میدونه اما برای اون مهم منم. مهم اعتقاداتمونِ که قراره با هم مچ بشه و از من به تو و از تو به ما تبدیل بشه. ما با هم میتونیم دنیا رو تکون بدیم. ما با هم میتونیم یکی یکی آدمها رو از این دنیای وارونه که شیطان برامون تداعی کرده نجات بدیم.

پاییز من و کامیار هدفهای واالیی داریم. من و کامیار میدونیم که زندگی یعنی چی. من و کامیار حلقه ان اهلل و انا علیه راجعون رو با هم درک میکنیم. من و کامیار.. .. و اما اونقدر از من و کامیارهاش گفت که هر دو به خنده افتادیم. از اینکه سایت همسریابی تور ذوق زده بود خوشحال بودم. از اینکه مثل دخترهای امروزی به فکر اسب سفید و شوالیه قدرتمند نبود.

سایت همسریابی توران جدید ۸۱ به هر چیزی فکر می کرد

  1. از اینکه رویاهاش در خرید عروسی و حلقه نبود تعجب می کردم. سایت همسریابی توران جدید ۸۱ به هر چیزی فکر می کرد جز تجمالت.
  2. حتی زمانی که مامان با ناراحتی آشکاری گفت -ببینم مادر جون وضع سایت همسریابی توران چطوره؟ ما میتونیم جهیزیه آبرو مندی براشون تهیه کنیم؟ با اخمی آشکار رو به مامان گفت: -سایت همسریابی توران 81 وبه جلوی خانواده کامیار از مال و منال صحبت نکن. اونها اونقدر آدمهای محترمی هستند که ارزشی برای مکنت و منال قائل نمیشن. اونها زندگی رو توی چیز دیگه ای میبین. زندگی رو عشق به میبین. عشق به بنده.. .. و اما مامان که چیزی از حرفهای سایت همسریابی توران جدید ۸۱ سر در نمی اورد با غر غر بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
  3.  اما حاال من بودم که تو آغوش سایت همسریابی تور گریه می کردم به خاطر تنهایی هایم بعد از اون.. . سایت همسریابی توران سرم رو بلند کرد و بعد از اینکه یک دل سیر هر دو در چشمای هم نگاه کردیم زیدیم زیر خنده.

سایت همسریابی توران 81 جدید عادت بچگیمون بود

  1. سایت همسریابی توران 81 جدید عادت بچگیمون بود. تو چشمای همدیگه خودمون رو میدیدم. خودمون رو با اشکهایی که دیدمون رو تار می کرد. -پاییز اوالً که من جای دوری نمیرم. مطمئن باش که خیلی نزدیکم و هر روز بهتون سر میزنم. بعدشم من هنوز دو سال دیگه باید درس بخونم. خانومی. رو چه دیدی شاید تو زودتر از من عروسی کردی و من هنوز درس میخوندم.. . زدم زیر خنده و گفتم: -اوهو. اونم کی من؟ چرا که نه. اونم با یک تک فرزند سپید پوش خوش تیپ و پولدار.. ..
  2. در همین لحظه در اتاق به صدا در اومد. سایت همسریابی توران 81 از روی زمین بلند شد و به جلوی در رفت. جایی که من نشسته بودم بیرون دیده نمیشد اما صدای مالیم و زنگ دار سایت همسریابی توران جدید رو خوب می شنیدم. بعد از لحظه ای سروش در چهارچوب در ظاهر شد. با دیدنش برای لحظه ای شک عمیقی بهم وارد شد. صدای سالمش که بلند شد بی اختیار زدم زیر خنده. نگاهم رو به صورت بار دوختم. دستش رو جلوی دهنش گرفته بود و ریز میخندید. سروش با تعجب ما رو نگاه کرد
  3. بعد در حالی که دستش رو توی موهاش فر میبرد گفت: -سایت همسریابی توران 81 چی شد؟ و اما من زودتر از سایت همسریابی توران جدید ۸۱ به حرف اومدم و قبل از اینکه خرابکاری کنه. برای بار آخر به لباس سرتا پا سپیدش انداختم و پیش خودم گفتم که سایت همسریابی توران جدید خیلی خوش تیپ و بعد با لحنی جدی گفتم: -بفرمایید سايت همسریابی توران.. . سروش با نگاهی مشکوک صورتم رو بر انداز کرد. دستم رو بلند کردم و موهای فرم رو که طره ای از اون روی صورتم ریخته بود رو داخل روسریم فرو بردم. دوباره مثل همیشه در این موقع به یادم افتاد که چقدر شبیه عروسک بچگی هام شدم. -سایت همسریابی توران 81 جدید اگه میتونی با خواهرت بیا پیش مامان کارتون داره. با تعجب قبل از سایت همسریابی توران 81 پرسیدم: -مامان تو؟ با ما چی کار داره؟ سروش برای بار دیگر نگاهی نوازشگر به صورتم انداخت و گفت: -نمیدونم. خیلی مشتاقی بدونی زودتر برو پیشش.. ..

مطالب مشابه