ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل میترا
میترا
42 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مجید
مجید
32 ساله از همدان
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
36 ساله از شیراز
تصویر پروفایل طاها
طاها
40 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل نیما
نیما
39 ساله از خارج از کشور
تصویر پروفایل اکبر
اکبر
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازی
نازی
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل مهشاد
مهشاد
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
43 ساله از کرج

سایت بهتریت همسر

بهترین همسر دنیا بره سر خونه و زندگیش. ای وای نکنه کامیار با دیدن وضع زندیگ ما پشیمون بشه؟ نکنه سایت همسریابی بهتریت همسر هم کنار ما بمونه؟

سایت بهتریت همسر - همسر


تصویر سایت بهتریت همسر

پول هنگفتی که از مردمان ساده میگرفتند غرق در لذت می شدند. گاهی اوقات پیش خودم حس میکردم که بهتریت همسر مرد بودن و دارا بودن سختِ. اینکه به خاطر پول باید با هرکسی مراوده داشته باشی نوعی عذاب روحی بیش نیست. سر بلند کردم و به بهترین همسر همسریابی که مشغول تزیین میوه های داخل سبد بود نگاه کردم. آخ ای کاش من هم ارامش بهار رو داشتم. صورتش به قدری معصوم و زیبا بود که یادم افتاد قرار است به زودی از ما جدا شود. اشک توی چشمهام جمع شد و پیش خودم گفتم بعد از رفتنش چه کنم؟ مخصوصاً که میدونستم به مسیر دوری نسبت به محل سکونتمون در منزل بهتریت همسر میخواد بره. منزل ارغوان؟ راستی ما تا کی میتونیم اونجا زندگی کنیم؟

بهترین همسر دنیا فکر تیره پشتم به لرزه افتاد

از بهترین همسر دنیا فکر تیره پشتم به لرزه افتاد. وحشت زده دستم رو از تزیین دیس کشیدم و با بغض گفتم: -نه. امکان نداره... سایت همسریابی بهتریت همسر از شنیدن صدای ضعیف من سر بلند کرد و با تعجب نگاهم کرد. و با اشاره چشم و ابرو پرسید چی شده؟ به سختی سر تکون دادم و دوباره خودم رو مشغول کار نشون دادم. اشک دیدم رو تار کرده بود و دندانهام از شدت بغض به هم میخورد. من. اگر روزی اونها بهتریت همسر که از اونجا برن ما باید چی کار کینم؟ همون بهتر که بهترین همسر همسریابی داره ازدواج میکنه. ای کاش که زودتر دو سال تموم بشه و بهترین همسر دنیا بره سر خونه و زندگیش. ای وای نکنه کامیار با دیدن وضع زندیگ ما پشیمون بشه؟ نکنه سایت همسریابی بهتریت همسر هم کنار ما بمونه؟

دستم رو تکون دادم و بینیم رو باال کشیدم. این فکرهای مزحک چی وبد که افتاده بود توی سرم. کامیار از وضع زندگی ما بیشتر از خود من خبر داشت و اصالً این چیزها براش مهم نبود. این روخوب میدونستم. حاال هم که داریم منزل ارغوان زندگی می کنیم. اگر خواست زمانی زبونم الل ما رو بیرون کنه فکر براش میکنم. اما چه فکری؟ فکری نداشتم که بخوام براش بکنم... . -بهترین همسر دنیا اینجا رو نگاه کن. ببین اینجوری بهتره یا اینجوری؟ سر بلند کردم و با دیدن سبدهای میوه تزیین شده لبخندی زدم و در حالی که سعی می کردم حین صحبت کردن صدام نلرزه سبد زیباتر رو نشونش دادم و دوباره مشغول به کار شدم. شلوغی جمعیت باعث شده بود هوای اتاقها گرم تر از حد معمول بشه.

تمامی پنجره های آشپزخونه رو باز گذاشته بودیم من در کنار سایت همسریابی بهتریت همسر از پنجره باغ ویالیی منزل فیروزه خانم رو نگاه میکردیم. صدای موسیقی هم به حدی بلند بود که عصبیم کرده بود.

بهترین همسر همسریابی چاقوی تولد پری رو درست می کردیم

با بهترین همسر همسریابی چاقوی تولد پری رو درست می کردیم که به یاد خواب شب قبلم افتادم و اون رو برای بهار با حالتی ناراحت تعریف کردم که باعث خنده بهترین همسر دنیا شد و تا ساعتی داشت به حرفم میخندید و بعد از اینکه ازش پرسیدم به چی میخندی گفت که پاییز فکر کن پری با چاقو بیفته دنبال تو. خودم هم از این تصور خنده ام رگفت. بهار ادامه داد که اونی که بهتریت همسر دست به خنجر تویی نه پری.... نفس عمیقی کشیدم و گفتم: -سایت همسریابی بهتریت همسر کامیار چند سالشه؟ بهترین همسر همسریابی بدون اینکه برگرده و نگاهم کنه لبخندی زد و گفت: -سی سه سال. مکثی کردم و با لحنی کنجکاو گفتم: -از نظر تو ده سال فاصله سنی زیاد نیست؟ بهار لبخند زد و برگشت نگاهم کرد

مطالب مشابه