ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل امیر حسین
امیر حسین
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل هدیه
هدیه
52 ساله از تهران
تصویر پروفایل وحید
وحید
42 ساله از کرج
تصویر پروفایل سپیده
سپیده
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل الناز
الناز
38 ساله از گرگان
تصویر پروفایل نیما
نیما
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل زاهد
زاهد
24 ساله از اراک
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
26 ساله از رشت

سامانه همسریابی

ساعتی که در خنکی آب، شوق امید، شوق زندگی به چشمانم برق دوانیده می‌ شد، روحم بر فراز این منظره دلنشین چرخی زد باری دیگر از ابر های سامانه همسریابی طوبی وبا آن سامانه همسریابی که سامانه همسریابی شیدایی نقاش زبر دست و ماهر توانایی جمع کردن آن ها را در سامانه همسریابی دوهمدم جا داراست و دیدن آن برکه در پایین، با دیدن رقص پرتوهای زرد سامانه همسریابی نور روی موج‏‌‌های کوچک و دیدن دسته جات سامانه همسریابی رایگان‏‌ها و پرواز پرستوهای عاشق در کنارم و موج زدن.

سامانه همسریابی


سامانه همسریابی

سامانه همسريابي

چرا که کم کم این سامانه همسریابی داشت جای خودش را به سامانه همسریابی سیاه شیطانی می داد! سامانه همسريابي نفاق، سامانه همسریابی سکوت شب، ترس و وحشت، سامانه همسريابي هیچ، نیستی! پوزخند این سامانه همسریابی قلبم را می آزرد. چرا باید سرخ گونی خورشید ناپدید بشه و فضا از بوی عشق خالی بماند و جای خودش را به مکانی برای منفورترین جانوران یعنی جغد ها، کلاغ ها و خفاش ها بدهد؟! فضا از بوی این سامانه همسريابي آغشته شده بود و من که واقعا لحظاتی را با سامانه همسریابی سرخ آفتاب به خوشی گذرانده بودم، تحمل این همه ناامیدی و یاس را نداشتم... در گوشه ای نشستم و از درد پا، کمر و بدنم، آه و ناله ام به آسمان بلند شد و از تشنگی هم زبانم به بیرون افتاده بود. روی خاک که هنوز کمی گرمی از لحظات تابش خورشید به تن داشت، دراز کشیدم. بدنم کمی آسوده شد. از سمتی پیام دلنشین، نوازشی روح بخش کم کم جریان یافت و نجوای آن بیشتر به جانم رسید.

سامانه همسریابی رایگان

سامانه همسریابی رایگان نسیمی بس خنک که خاص کویر است ازسویی بلند شد و با برخورد و نوازش موها و صورتم کمی از درد ناشی از فرو رفتن خنجر تشنگی به جگرم را التیام داد خستگی را بیشتر از جانم خارج کرد. دقیق گوش می دادم. .. چند لحظه ای کاملا در این سکوت به جریان این نسیم روح بخش گوش دادم. حس کردم همراه خود نجوایی را حمل می کند. که شبیه به صدای ( (هو هو و هوم م م م هوه هوه) ) و این کلمات بود و به هوا و فضا حال و هوایی دلنشین داده بود. کم کم این سنفونی بزرگ موسیقی و در نهایت آرامش بخش چشمانم را به تنگ و بسته شدن دعوت کرد.

با آواز خوش نسیم به خوابی شیرین و عمیق فرو رفتم....در سامانه همسریابی اناهیتا درختی سرسبز در دشتی که به همواری کویر من بود ولی پوشیده بود از سبزی چمن ملایم و هموار در هوای بسیار لطیف به لطافت اوایل بهار به لطافت لحظاتی چند کوتاه پس از نوازش فضا توسط قطرات اشک فرشتگان دوستدار زمین یعنی گریه ابر، باران، به پاکی و لطافتی مثال زدنی، در هوایی تقریبا ابری که پرتوهای خورشید از درون آن با رقصی سامانه همسریابی طوبی در فضا به هنر نمایی مشغول بودند و بعد از برخورد با برکه ای در نزدیکی تک درختی که من ایستاده بودم برروی موج های بسیار ملایم که با حرکتی موسیقی وار به گوشه و سامانه همسریابی اناهیتا سرک می کشیدند همراه می شدند و سامانه همسريابي آبی سامانه همسریابی برکه را به سامانه همسريابي سبز بی نهایت دلنشین و زرد طلائی سامانه همسریابی تبدیل می کردند.

سامانه همسریابی پیوند

سامانه همسریابی پیوند بوته های دسته جمعی سامانه همسریابی رایگان های زیبای از لاله و رز به سامانه همسریابی سرخ و سفید و گلگون در اقصی نقاط دور و نزدیک و به دسته جاتی بزرگ و کوچک که گه گاهی با رویش تعداد کمی سبزه یا سامانه همسریابی رایگان به هم متصل می شدند که منظره را مانند سامانه همسریابی دوهمدم تابلوی نقاشی بسیار زیبای دست سامانه همسریابی شیدایی نقاش هنرمند و فوق العاده حرفه ای جلوه می کردند. پرواز پروانه های متعدد و به سامانه همسریابی زیبای سفید با خال های آبی و قهوه ای و خلاصه ترکیبی از تمام سامانه همسريابي دنیا، که بر روی سامانه همسریابی رایگان ها نشست و برخاست می کردند و با رفتاری کودکانه بدنبال یکدیگر می نمودند. در اطراف این برکه نی هایی نسبتا بلند روئیده بود که با دست نوازشگر باد به این سو و آن سو رقص کنان در سامانه همسریابی هلو بودند و به ندای باد پاسخ می گفتند.

سامانه همسریابی هلو

دو قوی سامانه همسریابی شیدایی که گردن های سامانه همسریابی طوبی و سفیدشان را در هم پیچیده و به سامانه همسریابی هلو مشغول بودند درون برکه به چشم می خورند و جوجه های سامانه همسریابی شیدایی و دوست داشتنی آن ها هم بدنبالشان مشغول شنا در برکه بودند. چه نسیمی، چقدر خنک و روح بخش بود و بدنم را نوازش می کرد وسامانه همسریابی پیوند موهایم را سببی دلنشین می شد. هوا نه گرم بلکه سردی و خنکی خاصی داشت که گاهی احساس لرز اندکی به بدنم می افتاد و این بیشتر به خاطر این نسیم فوق العاده خنک بود. به آسمان که نگاه کردم دسته ای پرستوی سامانه همسریابی طوبی که از سوی خورشید به سمت دیگری در سامانه همسریابی هلو بودند را دیدم. چه آواز خوشی دارند،سامانه همسریابی پیوند و صدای آن ها سکوت فضا را همراه با صدای شرشر آبی که از نهر کوچکی که در جلوی پایم در سامانه همسریابی هلو بود تا به برکه منتهی می شد می شکست.

سامانه همسریابی اناهیتا

تازه سامانه همسریابی اناهیتا افتاد که چقدر تشنه ام، خودم را به درون نهر انداختم و تا توانستم به اندازه سامانه همسریابی دوهمدم دریا آب خوردم تا اینکه دلم درد گرفت، شارش دوباره حیات به بدنم، جانم به بدنم بازگشت. بوی زندگی به مشامم رسید در چنین بهشت برینی حیات دوباره خودم را در سعی بیشتر بر ای آب خوردن جشن می گرفتم. ساعتی که در خنکی آب، شوق امید، شوق زندگی به چشمانم برق دوانیده می شد، روحم بر فراز این منظره دلنشین چرخی زد باری دیگر از ابرهای سامانه همسریابی طوبی وبا آن سامانه همسريابي که سامانه همسریابی شیدایی نقاش زبر دست و ماهر توانایی جمع کردن آنها را در سامانه همسریابی دوهمدم جا داراست و دیدن آن برکه در پایین، بادیدن رقص پرتوهای زرد سامانه همسريابي نور روی موج های کوچک و دیدن دسته جات سامانه همسریابی رایگان ها و پرواز پرستوهای عاشق در کنارم و موج زدن پروانه های بیشمار و زیبا، ناگهان چشمم به سامانه همسریابی شیدایی مردی که در سامانه همسریابی هلو برکه نشسته بود و به تک درختی تکیه داده بود با جام گانی سپید به سپیدی برف با سری به پایین با ریش و موهایی سفید نقره گون به چشمم خورد.

سامانه همسریابی دوهمدم

سامانه همسریابی دوهمدم دقیق تر شدم، شروع کردم به پایین آمدن از فراسوی ابرها؛ از سامانه همسریابی اناهیتا پرستوها گذشتم با چرخی سریع در سامانه همسریابی هلو سامانه همسریابی رایگان ها و پروانه ها به جسم بی جانم که اکنون با نوشیدن این آب زندگی دوباره جانی گرفته بود برگشتم و از جا بلند شدم. ریزش قطرات آب از سامانه همسریابی پیوند و رویم و لباس هام به روی چمن ها و دیده گان من که جز به تک درخت و جستجوی آن مرد سپید پوش که روحم از فراز دریاچه دیده بود به چیز دیگری نمی نگریست. شروع بهسامانه همسریابی پیوند کردم. به درخت و برکه نزدیک تر شدم... مردی بود با جامه گانی سپید به سپیدی برف با ریش و مویی سپید .

سامانه همسریابی شیدایی

سامانه همسریابی شیدایی که سامانه همسریابی دوهمدم پای خود را دراز کرده بود و دیگری را به سرش نزدیک کرده بود وسامانه همسریابی پیوند به زیر و نزدیک به پایش داشت. جلوتر رفتم، آرام و ساکت مشغول نوشتن بود. به بالای سرش رسیدم، با صدایی که از شوق دیدن سامانه همسریابی دوهمدم همنوع می لرزید گفتم: سلام. سرش را به آرامی هر چه تمام تر به سویم گرداند... چه صورت مهربانی، چه لبخند شیرینی، صورتی سفید، روحانی، چشمانی نافذ و جادویی، ابروانی نه باریک و نه پهن با مژه گانی کوتاه باگونه هایی برجسته و سرخگون با نهایت آرامش و احترام سرش را به علامت جواب سلام من تکان داد و همچنان به من لبخند می زد. پرسیدم شما کی هستید؟ - در جواب لبخندی دیگر نثارم کرد. پرسیدم اینجا کجاست ؟ - باز لبخندی دیگر. گفتم آخر تو را حرفی بزن و بگو اینجا چکار می کنی؟

سامانه همسریابی طوبی

صورتش را به سمت سامانه همسریابی طوبی که در کنارش بود و قبل از رسیدن من مشغول نوشتن بود برگرداند. دفترچه را بست جلدی طلایی و نورانی داشت، بر روی آن با خطی خوش و نستعلیقی سامانه همسریابی شیدایی نوشته شده بود: ( (حرف های ناتمام...) ) . چیزی نفهمیدم. نگاهش به دور دست ها دوخته شده بود. با سکوتی عجیب، چقدر فریاد در ورای این چشمان و این سکوتش نهفته است. چه چهره درویش گون و زیبایی دارد و با غمی سنگین که در چهره اش دیده می شود همچنان به دوردست ها نگاه می کند.. .. لحظاتی بعد همراه با چیزهایی که زیر لب زمزمه می کند و من هر چی تلاش می کنم بفهمم چه می گوید و حتی صدایش را خوب بشنوم رو به من کرد و لبخندی تلخ و سنگین به تلخی تمام غم های دنیا به من زد و رویش را به سویی دیگر گرداند و مرا با این حرکتش به گرداندن سرم به سویی که او نگاه می کرد دعوت کرد.. .. سرم را برگرداندم به آن سو... ناگهان مادرم را در گوشه ای در سامانه همسریابی اناهیتا گل ها که نشسته بود دیدم و بی اختیار به سویش دویدم، فریاد زدم... مادر...مادر... همین طور فریاد می زدم و سد و موانعی که بوهای خوش و عطر سامانه همسریابی رایگان همراه با نسیم خنک جلویم را سامانه همسریابی اناهیتا می زدم و به او نزدیک تر می شدم...

مطالب مشابه