ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهشاد
مهشاد
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل نیما
نیما
39 ساله از خارج از کشور
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل علی
علی
36 ساله از شیراز
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل اکبر
اکبر
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل مجید
مجید
32 ساله از همدان
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل طاها
طاها
40 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل میترا
میترا
42 ساله از مشهد
تصویر پروفایل نازی
نازی
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
43 ساله از کرج

دوهمدم همسريابي ایرانی

صدای ضعیف آدرس جدید سایت دوهمدم همسريابي از پشت در بلند شد: -میتونم بیام تو؟ -آره بیا. در رو باز کرد وارد شد. -اومدم وسایلم رو جمع کنم

دوهمدم همسريابي ایرانی - همسريابي


تصویر دوهمدم همسريابي ایرانی

آرشام لبخندی زد و گفت: -جات خالی آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل عالی بود! اهومی گفت و به طرف اتاقش رفت. وا این پسر چرا اینجوری شده ؟ به دوهمدم همسريابي نگاه کردم و سوالم رو به زبون آوردم: چرا اینجوری رفتار کرد؟ -چه میدونم، حتما باز یه چیزیش شده! سری تکون دادم و به سمت اتاقی که بهمون داده بودن رفتم تا لباسام رو عوض کنم.

همسريابي آنلاین وارد اتاق شد. -چیکار میکنی؟

داشتم مانتوم رو درمیآوردم که همسريابي آنلاین وارد اتاق شد. -چیکار میکنی؟ دارم لباس عوض میکنم، چرا در نمیزنی ؟ -دعوا نداره که، خب عوض کن! -دوهمدم همسريابي جلوی تو؟

خب مگه چشه؟ -خجالت بکش آرشام! برو بیرون. -باشه نزن، رفتم. رفت بیرون و منم با خیال راحت لباس عوض کردم. *** »آرشام« این دختر آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل البته من دیوونهتر از اونم! رفتم اتاقش و میگم جلوی من لباس عوض کن! یاد قیافهاش افتادم که خندهم گرفت. با خودم درگیر بودم که گوشیم زنگ خورد و اسم مامانی باالی صفحه خودنمایی کرد. -سالم به بهترین مامانی دنیا! -سالم پسرم، خوبی؟ ترالن خوبه؟ -آره قربونت برم ما خوبیم، شما چهطوری مریم بانو؟ -خوبم پسرم، زنگ زدم بگم اینجا ما رو نگهداشتن. شاید یکی دو روزی بمونیم. تو و ترالن اگه میخواین برگردین شیراز، منم موقع برگشتن میگم احسان بیارتم. -باشه مامانی، دوهمدم همسريابي تا میتونی خوش بگذرون!

خیالت هم از بابت ورود به همسریابی دوهمدل راحت باشه، مواظبشم. عصرهم باهم راهی شیراز میشیم. -باشه عزیزم؛ پس من دیگه سفارش نکنم، مواظب خودتم باش مادر! من برم، سهیال صدام میزنه. -باشه شما هم مواظب خودتون باشین، قربونت برم. -هستم، خداحافظ. -خداحافظ عزیزم. گوشی رو توی جیبم گذاشتم و هم زمان ورود به همسریابی دوهمدل از اتاق بیرون اومد و به من که سر پا وایساده بودم نگاه کرد. -چیزی شده؟ -آره؛ همسريابي آنلاین مونده آبادی باالیی، یکی دو روز دیگه میاد. به ما هم گفت برگردیم شیراز. -باشه؛ پس من برم وسایلم رو جمع کنم. -نه صبرکن اول من برم لباسم رو عوض کنم. باشهای گفت و از جلوی در کنار کشید. از جلوش میگذشتم که چشمکی زدم و گفتم: -میخوای تو هم بیا تو!

برو تو ورود به همسریابی دوهمدل!

چشماش رو گرد کرد و گفت: -من برای چی؟ مگه نمیخوای لباست رو عوض کنی؟ -خوب آره؛ اما تو هم بیا! اخم کرد و گفت: -برو تو ورود به همسریابی دوهمدل! بلند خندیدم و رفتم تو تا لباسام رو عوض کنم. جلوی آینه داشتم موهام رو برس میکشیدم که در زدن. -بله؟! صدای ضعیف آدرس جدید سایت دوهمدم همسريابي از پشت در بلند شد: -میتونم بیام تو؟ -آره بیا. در رو باز کرد وارد شد. -اومدم وسایلم رو جمع کنم و زودتر بریم تا به شب نخوریم. -خوب کاری کردی، من وسایلم رو جمع کردم. تو هم هر وقت کارت تموم شد بگو بریم باشهای زیر لب گفت مشغول جمع کردن لباساش شد. رفتم روی ایوان و عطر گلها رو به ریههام کشیدم. از بچگی عاشق گلها بودم. با همسريابي آنلاین ارسالن توی باغچه هر هفته گل میکاشتیم.

چه روزایی بود! آه پر صدایی کشیدم و به حیاط نگاه کردم. احسان داشت باغچه رو بیل میزد. رفتم پیشش و بیرون باغچه ایسادم. -خسته نباشی مرد دوهمدم همسريابي! نگاهی بهم انداخت و گفت: -ممنون. -چیزی شده احسان؟ از من ناراحتی؟ -نه؛ برای چی باید ناراحت باشم؟ -آخه از وقتی اومدیم باهام سرد برخورد میکنی. -نه داداش چیزی نشده. -باشه کنه اینطور باشه، راستی ما داریم برمیگردیم شیراز. -چه زود! خوب یه چند روزی میموندین. -ورود به همسریابی دوهمدل کارای شرکت مونده و از اون ورم همسريابي آنلاین هنوز قصد برگشت نداره؛ برای همین گفت ما برگردیم و اونم با تو میاد. -باشه مشکلی نیست. صدای آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل اومد که داشت صدام میزد. -جانم؟ تو حیاطم ترالن! اومد رو ایوان و به ما نگاه کرد. -من حاضرم، بریم. -باشه اومدم.

مطالب مشابه